دفتر خاطرات
هرگز دل من ز علم محروم نشد کم ماند ز اسرار که معلوم نشد هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز معلوم شد که هیچ معلوم نشد
شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, :: 17:48 :: نويسنده : Rozhin آدمایی که دل کندنو بلد نیستن معتادا و دزدا رو بوجود مبارن و آدمایی که دل کندنو بلدن قهرمانا رو میسازن پس ببین دل کندنو یاد بگیر مخصوصا ازآدما شه مه نده فه ری گه شته که ت مه وه ستینه له پیناو سه ر نشینیکی دوو دل خیس شدم زیر باران اذیت میشدم اما خودمو دادم به دست باد و باران حس قشنگی بود از خیس شدن میترسیدم همیشه حتی وقتی دوستم خواست دستامو بگیره بازم نتونستم تنهایی لذت بخش بود وقتی با خودم تجربه ش کردم وقتی کسی نیس دستاتو بگیره قشنگ ترین حس دنیاست چرا؟ چون مجبور نیستی منتظر بمونی میفهمی اگه حتی کسی برای تو اونجا نباشه خودت هستی
نازنین شنبه 23 بهمن 1400برچسب:, :: 17:1 :: نويسنده : Rozhin تیشرت سبز رنگش در ان هوای سرد زمستانی کفش های ژنده اش مردی در دهه چهارم زندگی اش و پسرش در دهه دوم زندگی اش انگار کودکی اش را برای او نمایان میکرد وقتی از درد به خود میپیچید ناله میکشید در آن سروصدا در صف داروخانه همه مردم عصبی آزرده تقلای بچه 12 13 ساله اش از کارمند داروخانه که کارشون زودتر را بندازه از دیدن پدرش که داشت ازدرد به خودش میپیچید اذیت میشد بهتر از هرکس دیگه ای اون لحظه درکش میکنم با هم رفتیم قسمت تزریقات تختش نزدیک تخت من بود و صدای گریه هاش وقتی با عشق به فرزندش میگفت عزیزبابا قربونت برم تو برو بیرون یه چیزی بخور و پسرش بهش گفت تا بابا نیاد من هیچ چی نمیخورم قطعا خودش و پسرش از دشمنهای افکارات منن اما باز هم نمیتونم تو همچی حالتی از کسی متنفر باشم اونجا دوباره در عمق درد شروع میکنم به دوباره انسان بودن
چی میشد منم مثه وی پی ان گوشیم به همین آسونی به یه کشور دیگه وصل میشدم امشب خاب دیدم با میشل اوباما تو کافه شهر در مورد رشد و نهاد حرف میزدیم آخرشم غصه اینکه نتونستم باهاش عکس بگیرم منو کشت
خوشحالم من اون کسی بودم که وقتی قلبت یخی بود صداش زدی تا با گرمای وجودم بهت عشق بدم دوستت دارم هاوژین زیباترین چیزی که در طول زندگی آدمی است کودکی است پس چرا همه به دنبال زود بزرگ شدن هستن؟ به قول فروغ: خوشبختانه یک زنم ^^ :) با اینکه به عنوان یک زن تو این جامعه سختیهای زیادی کشیدم ولی ولی یه سری چیزا هست که مردا ازش محروم هستن مثه قدرت آفریدن جون دادن به یک موجود وقتی حسش میکنی که به یک چیزی وجود میبخشی توی وجودت وقتی از خودت مایه میزاری ازچی ؟از خودت جالبه من هنوز مادر نشدم اما این یکی ازشگفتی های زن بودنه تو زبون کوردی بهش میگن آفریننده به زن میگن افرت یعنی آفریننده بخاطر گستردگی بیشتر جسم پینه ای که داریم و میتونم بیشتر ازیک مرد با احساساتمون آشنا باشم بیشتر حس کنیم عشق یا درد شاید نمیدونم زن بودن خیلی خفنه دلتون بسوزه خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ دو شنبه 18 بهمن 1400برچسب:وجود داشتن, :: 23:30 :: نويسنده : Rozhin یکی از ویژگی های شخصیتیم صادق بودن با خودم هست که بعد ازسختیهای زیادی که کشیدم به دستش آوردم بنظرم آدما بدترین و بزرگ ترین دروغ ها رو به خودشون میگن و این از عدم خودآگاهی میاد خودمو کامل نمیشناسم اما میدونم چی میخوام و با احساساتم شاید بازی نمیکنم هرگز در عشق و دوست داستن اجاز ه نمیدم غرور مانعم بشه و اعتقاد دارم اگه شخصی در دل من باشه حتی اگه دوستم نداشته باشه باید بهش بگم چون روزی زیر خاک که رفتم همه چی خاموش میشه و بزرگ ترین خاموشی خاموشی احساسات آدم هست وقتی دیگه چیزی بنام وجود داشتن نیست اینجوری آروم میشم و حسرت حرفهای گفته نشده تو قلبم نمی مونه مثه گارسیامارکز که میگه: آدما تو رو بخاطر حرفهای که بر زبون میاری میشناسن نه بخاطر حرفهای که تو دلت مونده دو شنبه 18 بهمن 1400برچسب:, :: 23:28 :: نويسنده : Rozhin نازنین امروز زیبا بود چون من خاستم که زیبا باشه من خوشگلش کردم نازنین دستتو به من بده دنیا رو برات رنگین کمونی کنم آره این قدت دارم
اخ به لنجه به لنجه هیچی نمونده همش به دست ملا و آخونها رفت تموم شد زیر عباشون همه چی به فنا رفت ایشالله نابود بشه ایران به صد سال پیش برگشته مثه زندان تاریک شده بخاطر حکم آخوند وملا ها قرن بیست و یکه اما عبا و مقنعه هنوز مده اون مقنعه رو بردار تا صورتت ببینم اون عبا رو بردار تا قد و بالاتو ببینم چرا زیبایتو که تموم دنیا رو میارزه پنهون میکنی یه روز اتیش قلبم اون چادرتو میسوزونه زن باید کوشش کنه تا جنس دوم نباشه با تلاش و کوشش قانون سیاه بشکونه زن هم یک انسانه باید خودش حق خودشو بگیره
به لنجه می مونه فقط حکم ملا هست که باید نمونه یک شنبه 17 بهمن 1400برچسب:محکوم به مرگ, :: 23:26 :: نويسنده : Rozhin مردن چیه هیچکس تا الان جواب این سوالو پیدا نکرده آخ مردن چیه هیچکس تا الان نفهمیده؟ آخ تورات و انجیل و تا میرسه به اوستا . . . خیلیا عاقلانه زندگی کردن اما درمورد مرگ نادانن و هیچی نمیدونن آخخخخخخخخخخخخخ تو این راه طولانی که اسمش مرگه آخخخخخ تو این راه طولانی که اسمش مرگه کی برگشت تا بحث و خبرشو بیاره ؟ وقت گذاشتن برای نیاز های پوچ و بی فایده بیهوده است بیهوده است هر چی که گذشت گذشت و دوباره برنگشت.
یک شنبه 17 بهمن 1400برچسب:, :: 23:13 :: نويسنده : Rozhin الان دوازده شبه بجا اینکه بخابم مثه دیونه ها نشستم پای سیستم خخخخخخخخخ دارم آهنگ ناصر گوش میدم به به چه صدایی شبمو میسازه فقط اونجاش که رپ میخونه هر زنی تو این جامعه کوفتی نیاز به شنیدن و درک کردن تمام اون حرفها داره وقتی بهش فکر میکنم دیونه کننده س واااااااااااااااااای چه مامان باحالی بشم اوخییییییی مادرم خیلی چیزا رو بهم یاد نداده که خودم بهش رسیدم ولی همیشه حس شجاعت فارغ از اینکه یک زن هستم در این جامعه به من منتقل کنم درسته اون سیمین دوبووار نیست یا فروغ یا حتی یک زن تحصیل کرده ولی قطعا یک انسان موفق ازنظر کاری بوده و نماد یک زن سرسخت و ظلم دیده در بد ترین شرایط اینکه چجوری دووم آورده از یه زمانی به بعد من از پرستش مادرم دست برداشتم و اما یادم موند که اون کیه و فهمیدم چیزی بنام بت ساختن از آدما نباید وجود داشته باشه امشب خیلی پراکنده حرف زدم تمرکزم افتضاحه با موسیقی بیکلام ذهنم آرومتره
نمایشنامه سارتر نگاه ماتریالیستی نویسنده به مرگ چیزی که خیلی تو این نمایشنامه دوست داشتم این بود که سارتر خییلی قشنگ با مرگ شخصیت ها و زنده کردنشون اینو به من نشون داد که انسان با مرگ که اینجا بنظرم منظورش از شکست های زندگی است هر بار به تعالی بیشتری میرسه و نگرش ناقص بودن بشریت رو میتونی از این نمایشنامه بکشی بیرون وقتی او و پیر به زندگی برگشتن و با مسولیت و انتخاب و ازادی واژه های مهمی که برای مکتب سارتر هستند سر و کار داشتند سارتر میگه وجود برای خود و وجود در خود وقتی میگه وجود در خود یعنی وجود داشتن و هست شدن (که طبق کتاب فلسفه عمومی از استاد دره بیدی معادل فارسی برای اگزیستانس وجود ندارد)و وقتی میگه وجود برای خود یعنی آگاهی از وجود داشتن که اون معتقده انسان های که از وجود خود آگاهی ندارند برای یک جامعه نقش مگس را دارند و او و پیتر وقتی در هنگام زندگی کردن قبل از مرگ بنظر من به وجود برای خود نرسیده بودن سارتر می گوید که *خوشبختی* در جلویِ مسیرِ انسان قرار دارد. انسان همواره با کنش و عاملیت خود برای رسیدن به آن در تلاش است و حتی اگر بدان دست نیابد نباید که تسلیم شده و به انفعال برسد در اصل سارتر می خواهد بگوید که خوشبختیِ بشر در فعل و کُنش دائمی و وقفه ناپذیرِ اوست در کتاب1984 اورول به موضوع زیبایی اشاره میکنه تمامیت خواهی که از طرف حکومت توتالیتر ها و کمونیست ها که سراب از زندگی کردن در مدینه فاضله بر ذهن مردم مانند یک توهم ایجاد میکند تمامیت خواهی با فریب دادن مردم و نتیجتا انسان های جامعه ای که اگر حتی به فکر تغییر باشند این سرنوشت را قبول کردند که در اسارت همچین سیستم های باشند وقتی روشنفکران همچین جامعه ای کتاب پشت کتاب میخوانند اما جهت انقلاب هیچ عملی از آنها سر نمیزند
در واقع خود را محکوم به همچین زندگی میکنند. تکه های از این کتاب:
آزادی، آزادی ابراز این حقیقت است که دو به اضافه دو چهار شود. اگر این حق اعطا شود، همه حقوق دیگر به دنبال آن تحصیل خواهد شد تا هنگامی که به هوش نیایند نمی توانند دست به انقلاب بزنند و تا هنگامی که انقلاب صورت نگیرد، به هوش نخواهند آمد. فقط چهار طریق برای سقوط یک طبقه حاکمه وجود دارد: یا از خارج مورد حمله قرار می گیرد و مغلوب می شود، و یا به حدی در حکومت عدم کفایت نشان می دهد که توده های مردم تحریک به انقلاب می شوند و یا اجازه می دهد که یک طبقه متوسط ناراضی به وجود آید و یا آنکه اصولا اعتماد به خود و علاقه به حکومت را از دست می دهد. اینکه ازت دورم اینکه میتونست همه چی خوشگل تر باشه اینکه تو قلبمی اما کنارم نیستی اینکه تک ستاره ی آسمونای الان اما نه تو آسمون من نازنین تو آسمون خدا امیدوارم دنیایه دیگه ی باشه تا بتونم ببینمت
دوست عزیز من همیشه خیس بودم روزی که تو بارون منتظر وایستادم دوست داشتنت برام مثل خیس شدن حس ناخوشایندی داشت اگر چه ممکنه برای تو خوب و دوست داشتنی باشه
من مطمئن نیستم که دلم بخاد به اون روزها برگردم انسان بعضی چیزا رو که میخاد نمیتونه داشته باشه داشتن بعضی آدما کنار خودت شاید چیزی که اون میخاود در دایره توان اون نیست میخوام به این انسان بگم غصه نخور درسته نمیتونی عشق بعضیا رو داشته باشی هر چقدر هم براش بجنگی اما بجاش میتونی برای چیزایی که تو کنترل خودت هستن بجنگی
میتونی با خودت مهربون تر باشی وقتی میگن صدای اذان دلنشینه
منم میگم سرود ملی نازی ها با کشتار میلیونیشون حماسی و پر ابهته وقتی حکم قاضی پرونده فروخته شده یه وکیل هر چقدر هم باهوش باشه شواهد داشته باشه
پرونده رو باخته. چهار شنبه 6 بهمن 1400برچسب:, :: 18:38 :: نويسنده : Rozhin زندگی قشنگه
میتونم ببینمش همه چی تو قلب منه دستامو میزارم رو نبض گردنم تند تند میزنه ذوق مرگ شدم
زندگی هنوز قشنگیاشو داره نازنین از دل تو در دل من نکته هاست آه چه ره است از دل تو تا دلم مولانا دو شنبه 4 بهمن 1400برچسب:آرامش یک زن, :: 21:22 :: نويسنده : Rozhin اون حس خاطری که جولیا به وینستون داد هر زنی در ارزوی به اشتراک گذاری ان با مردی است که او را دوست دارد حس خاطر خوردن یک فنجان قهوه بعد همه اون قشنگیا همه چیو زیباترش کرد
1984
یه چیزی که توی این زندگی یاد گرفتم این بود که نمیتونم از کلمه تا ابد برای اتفاقاتی که درحال حاضردر جریانن استفاده بکنم دوست داشتن یک نفر تاابد غیر ممکنه اما از دست دادن یک نفر تا ابد ممکنه ولی ما همیشه بخاطر چیزهایی که تا ابد باقی نمی مونن زندگی میکنیم مثلا رویاها یا چیزایی مثل خاطرات و پشیمونی ها یا بعضی ها بخطر عشق یا یک انسان دیگه زندگی میکنن دو شنبه 4 بهمن 1400برچسب:وجود داشتن, :: 18:22 :: نويسنده : Rozhin شازده کوچولو» روایت عشق است. روایت عشقی از یاد رفته در قیل و قال تکنولوژی و صنعت روز. روایتی است از سر درگمی آدمی که نه راه میشناسد و نه هدف دارد. در این کتاب اگزوپری دنیای آدم بزرگها را به سخره میگیرد و آنها را به خاطر فراموش کردن ارزشهای اصلی زندگی سرزنش میکند. اگزوپری در این کتاب میخواهد خبر از فوت کودک درون آدمها بدهد. او میخواهد در این کتاب از دوست داشتن و عشق ورزیدن بگوید. هدف نهایی انسان ها :سعادت
بیشتر آدمایی که دیدم لبخند هاشون گره زدن به داشتن زندگی لوکس تر مثل یه ماشین سیستم بالا مثه یه خونه رویایی اما میخوام به خودمون بگم سعادت واقعی زندگی لذت بردن از هر آنچه که هست در آن واحد هر آنچه که هستیم و هر آنچه که داریم با تمام زشتی هامون بدی هامون یه روز وقتی طبق عادتم داشتم آسمونونگاه میکردم به احتمال وجودم فکر میکردم اینکه من روژین با این ذهنیت اینجایه دنیا اینکه چقد احتمال داشت من به دنیا بیام هر لحظه از ذوق تو پوست خودم نمیگنجیدم و اونجا زندگی خوشگل تر از همیشه بود وجود داشتن اره این میتونه بزرگ ترین دلیل سعادت من باشه چون همه چی از اینجا برای من شروع میشه وقتی به تاریخ انسان فکر میکنی و اینکه میبینی ارهه ارهه من اون حیوان خوش شانسی هستم که وجود پیدا کردم اینجا نمیدونم باید از چه کسی تشکر کنم؟ ایا تشکری لازم است؟ و بعد از این کشف بزرگ از نظر خودم خخخخخ اطرافم نگاه کردم و به پایان اندیشیدم امممم ارهه مرگ وقتی علتی به نام مرگ وجود داره که معلولی مثه زندگی رو هرروز قشنگ تر میکنه نمیتونم از یه ثانیه ش بگذرم که اونو با صرف داشتن چیزایی که فانی هستن مادی هستن نمیتونم نمیتونم خوشبختیمو به شرط داشتن این چیزا محدود کنم روح انسان:عشق ورزیدن و دوست داشتن احساس اون بخش بزرگ وجود انسان جایی که من در هر آدمی اول سراغ اونجاش میرم کجا؟ شاعرا میگن میشه قلبش خخخخ سیستمی شدن ربات شدن اینا چیزایی هستن که از آدمایه این دوره زمونه میبینم اما اما بازهم من میبینم که مردم فقط دارند ازش فرار میکنند احساس میکنم ما انسان ها هرگز بهمو.ن درس دوست داستن و عشق ورزیدن داده نشده چرا؟ من کمتر والدینی دیده باشم که هنر عشق ورزیدن دوست داشتن بخشنده بودن مهربان بودن کینه به دل نگذاشتن خاکی بودن یادداده باشن اره من تمام شجاعت را در اینا میبینم و تمام آنچه که روح انسان بهش نیاز داره دوست داشتن و عشق ورزیدنه و اینجوریه که زندگی قشنگ میشه.
شنبه 2 بهمن 1400برچسب:, :: 23:40 :: نويسنده : Rozhin نازنین دنیایه بزرگیه اما تو کوچیکش نکن نازنین بدون که تو میتونی کسیو دوست داشته باشی ولی اون نه قرار نیست همیشه دوست داشتنی باشی قرار نیست همیشه عالی باشی اما یه چیزو یادت نره که کسی قرار نیست تو رو بیشتر از خودت دوست داشته باشه حتی من با خودت مهربان باش نازنین
دوست دارم خدا بودم تا منو فقط می پرستیدی نازنین
اینجا خوبه چرا؟ چون میتونم کلی چیز میز بنویسم اونم از هر فکری ک در ثانیه از مغزم میگذره و کسی نیست بخاطر تمام این پراکندگی ها اذیت بشه کاروانسرای کیتارو منو به خودم نردیک تر میکنه به چیزی که بودم به چیزی که هستم نیاز دارم دوباره اون احساسات زنده کنم تا بتونم دوباره شعر بگم هیچکس دلیل سکوت یک شاعر نمیفهمه وقتی از اون قلم دور میشی یعنی دارن خودتو ازت میگیرن باید افکارمو سرسامان بدم دلم برا روزهای که کل اتاقم کاغذی شده تنگ شده برا روزهایی که میتونستم با کلمات برقصم ذوق کنم بخندم اشک بریزم زندگی درک عمق معنی کلمات است نازنین باید از ادما جدا بشم به سرزمین آلیس سفر خواهم کرد
میخای یه چیز جالبو بهت بگم -امید بیشتر مردم دوست دارند همیشه داشته باشنش اما من از داشتنش بیزارم چرا؟ چون از جنگیدن برا چیزایی که تو کنترل تو نیست خسته شدم این بازی قدیمی دیگه خسته م کرده I NEED TO GIVE UP خارج از تمام انچه که من نیستم این لحظه برای تو مینویسم برای من برای روژین سکوت عجیبه وقتی به خودم میرسم همه چی تو ذهنم بسته میشه ای من کلی حرفای بد دارم تو ذهنم فکر نکنم قرار باشه چیزایی خوشگلو بخام بهش بگم خیالی دروغی غیرواقعی ناممکن بی منطق احساسی حساس اگه میشد احساسمو حذف کنم از وجودم میشد غیر واقعی نگاه کردن کنار گذاشت میشد دیگه چیزی ناممکن نبود منطقی بود بی احساس بودن همچین لذتی داره؟ اره چون خیلی کمتر درد میکشی اوووووه اشکم اومد نمیخام مامانم ببینه ــ شهر نصفه شب یه شهر کوچیک با دمایی 30-درجه با شما اینجام میشه گفت سرد ترین نقطه ایرانم به امید اینکه تو منو میخوندی و زنده بودی
آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان Law و آدرس rozhinbabzan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. نويسندگان
|
||||||||||||||||
|