دفتر خاطرات
هرگز دل من ز علم محروم نشد کم ماند ز اسرار که معلوم نشد هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز معلوم شد که هیچ معلوم نشد
پنج شنبه 26 اسفند 1400برچسب:وجود داشتن, :: 13:40 ::  نويسنده : Rozhin

نازنین الان ذهنم مشغوله

دارم به این فکر میکنم که وقتی ترامپ گفت سوال های جالب از ذهن آدم های موفق میاد

خیلی مهمه که روزانه دغدغه و افکارات و سوال های که از خودمون میپرسیم چی هستن این بنظر من یعنی چقد میخوایم خودمونو و دنیا را بشناسیم  و خودمونو تو مسائل زندگی غرق کنیم

پنج شنبه 26 اسفند 1400برچسب:گود جاب, :: 13:33 ::  نويسنده : Rozhin

بلاخره تموم شد النجات خخخ

مدرک آکادمیک زبانمو گرفتم

با اون اعتبارش خخخخخ

اممممممممممم حول و حوش 4 سالیه که دارم براش زحمت میکشم از خودم متشکرم بابت تایم های که گذاشتم برای درس خوندن و از مادر و پدرمم همچنین بیشتر 

 

سه شنبه 24 اسفند 1400برچسب:2721, :: 23:10 ::  نويسنده : Rozhin

داریم به آخر 2721 کوردی و 1400 قمری نزدیک میشیم قلبم تند تند میزنه خوشحالم

چون امسال محشر بود تجربه های زیادی به دست آوردم

امروز داشتم یه متنی میخوندم که میگفت هرگز اجازه نده اون آتیشی که تو رو سوزنده دوباره بسوزونتت 

این یکی از  بزرگ ترین تجربه های منه از سال 1400 قمری

بنظرم هر انسانی میدونه باید چیکار کنه تا خوشحال باشه و چی براش خوبه و خیر و صلاح اون تو چیه و اما بنظرم فقط تنبلی و خیلی فاکتور های دیگه و راستگو نبودن با خودمون هست که از این امر جلوگیری میکنه.

جمعه 20 اسفند 1400برچسب:, :: 21:42 ::  نويسنده : Rozhin

نازنین حالم عجیب غریبه

ازحالم میترسم

از برگشتن به اون حال و هوای که اذیتم میکنه

همیشه و هر لحظه دارم تلاش میکنم که خوب باشم

اما وجود انسان های که افکاراتشونو تحمیل میکنند و نمیتونم خودم باشم کنارشون اذیتم میکنه

از اینکه من او آدم بده جمع باشم دیگه خسته شدم

از دین و خدا خسته م

حالم بهم میخوره

وقتی میبینم دختر خاله م که فقط17 ساله شه بجای  سرگرم شدن به زندگی نرمالش چسپیدن به تفریحاتش و فکر کردن به هدفش دوباره داره را مادرشو میره

از تکرار این چرخه متنفرم

بیشتر از همه وقتی خودمو نمیتونم کنترل کنم و سازگاری نداشتن با اون شرایطی که توش هستم عصبیم میکنه و حالمو بد میکنه به طوری که نمیتونم رو هدفم بیشتر و اونجوری که باید باشه تمرکز کنم

نازنین میدونم که من نمیتونم این شرایط عوض کنم

نمیتونم افکار کسایی که دوسشون دارم و منو اذیت میکنن عوض کنم

نازنین میخوام کنار هم با تمام تفاوت ها به هم احترام بزاریم همو با همه تفاوت ها دوست داشته باشیم

چرا من نباید بتونم خودم باشم

چرا ؟

فقط میدونم نمیتونم افکار اونا رو عوض کنم

نمیتونم تنها چیزی که کنترلش دست منه فکر خودمه و آیندم این قطعیت محضه

وقتی هر بار دوباره به این فکر میفتم که روزین مهم نیست چی میگن  و واسه هر حرفی که میزنن قرار نیس من کارد و چاقو کنم بزنم ب بدنم خودمو اذیت کنم

اینا حرفای اوناست آدمایی مریض

 

و اینم میدونم ارزششو ندارند که حتی یک لحظه از زندگیم صرفشون کنم

چهار شنبه 11 اسفند 1400برچسب:گناه, :: 22:47 ::  نويسنده : Rozhin

دختر12 ساله ای که در جامعه مردسالار با خواهر و بردار کوچکترش زندگی میکنند

دختر تو تیکه ای از کتابش میگه "من از پدرم خجالت می کشیدم وقتی روسری به سر نداشتم و موهامو شونه میکردم و یهویی پدرم اومد تو اتاق داشتم آب میشدم"

این یه تیکه دیگه رو باش زامبی"نمیتونستم رو تخت پدرم دراز بکشم خجالت می کشیدم تخت اون جدا از تخت مادرم بود گونه هام سرخ میشدن و احساس  ترس داشتم"

اینا منو یاد فاصله ای که این فرهنگ  بین پدرو دختر گذاشته انداخت

وقتی به اون دختر فهمونده شده که احترام تو به پدرت و برادرت مساوی با حجابت اونوقت معیار ها و ارزش ها جابجا میشه همه چی قاطی پاتی میشه

اونوقت پدر و برادرانش که باید اولین مردایی باشن که بهشون اعتماد کنه  از همونجا میشن دلیل ترس و وحشت و دید منفی نسبت به مرد و فاصله گرفتن از جنس مخالفش و مرد اینجوری میشه هیولا

و دختر نسبت به بدن خودش حس خوبی نداره ؟

چرا نازنین؟

اگه گفتی؟

چون وقتی منع میشه از اینکه جلو پدرش لباس راحت بپوشه و بتونه خودش باشه و هر جوری که هست و احساس ارامش بکنه  نتیجه میگیره اون بدن چرا باید پوشونده بشه؟

چون اون نجسه 

و اونجا بدترین اتفاق میفته بیگانگی با خود

چهار شنبه 11 اسفند 1400برچسب:فیک, :: 22:31 ::  نويسنده : Rozhin

خانم نزهت الدوله

زن ولخرج اشراف زاده

طرز تفکر یک زن اشراف زاد که پدرش وزیر امور خارجه کشور است

و بزرگ ترین هدفش در ازدواج میبیند مخصوصا آراستن خود
او معتقد است تا لحظه مرگ باید خود را زیبا نگه دارد به امید پیدا کردن مرد رویاهایش

نزهت الدوله نماد یک زن بدبخت و بیسواده با تفاوت متولد شدن در خانواده ای با وضعیت مادی و جایگاه اجتماعی که ارزش های آن توسط آن اجتماع تعیین شده

(یاد واژه آبرو افتادم 2 ماه پیش وقتی داشتم درموردش میخوندم تو فرهنگ معین یه صفحه رو بهش اختصاص میدم هنوز یادداشت هاشو دارم نازنین)

بریم سراغ این یکی

جلال به قشنگی نشون میده که زنها چطوری خودشونو عروسک خیمه شب بازی مردا کردند

زیبایی

واژه ایی که از شنیدنش حالت تهوع دارم

چرا؟

همه فقط به زیبایی های ظاهری اون توجه میکردن کسی هیولایی درونی اونو نمی دید 

(نازنین اگه منو اونجوری ببینی بازم دوستم داری؟فعلا همو پیدا نکردیم پس جوابی ندارم

اما دیشب تصمیم گرفتم که بهت نگم و چرا؟ چون من از مادر زامبی ضربه خوردم)

وقتی نزهت الدوله رو میخونم که چطور تمام عمرشو صرف ظاهرش کرده هزینه های زیادی که صرف ماساژ میکنه ازترس این که یه روزی پیر میشه منو یاد متنی میندازه که خوندم

میگه زنها وقتی پیر که میشن چون دیگه زیبایی ظاهریشون از دست میدن با کمبود اعتماد به نفس روبرو میشن چرا؟

چون اینگونه افراد تایپ های هستریونیکی هستند که همیشه در حال نمایش هستند و بودند و اینجا حرمت نفس پوچ میشه

متاسفانه هنوزم این طرز تفکر در این جامعه پایداره

دختران زیبایی که ققط بخاطر زیبایی که دارند خودشونو کالای پشت ویترین کردند.

یک شنبه 8 اسفند 1400برچسب:, :: 22:14 ::  نويسنده : Rozhin

مخاطب خاص کجایی؟

گقتی هرروز وبتو میخونم

امیدورام  هر جا که هستی حالت خوب باشه 

;)

 

یک شنبه 8 اسفند 1400برچسب:, :: 22:8 ::  نويسنده : Rozhin

This world can hurt you

It cuts you deep and leaves a scar

Things fall apart, but nothing breaks like a heart

And nothing breaks like a heart

We live and die by pretty lies

This burning house, there’s nothing left

It’s smoking, we both know it

We got all night to fall in love

But just like that we fall apart

We’re broken, we’re broken

Mmm, well nothing, nothing, nothing gon’ save us now

Well, there’s broken silence

By thunder crashing in the dark

And this broken record

 

یک شنبه 8 اسفند 1400برچسب:, :: 21:52 ::  نويسنده : Rozhin

دیشب قبل خواب داشتم به مرگ فکر میکردم

اگه من بمیرم چه چیزاییه با من دفن میشه

صرف نظر از طرز فکرم و نگرشم و هدفم

دیگه کسی مثه من همیشه با هدیه تماس نمیگیره

دیگه کسی نمی مونه تا تارا بهش بگه فاک یو خخخخ

و اون چهار دیواری تخریب میشه  چون من می میرم

دیگه کاکتوسم خشک میشه

کسی نمی مونه که مثه احمقا بقیه رو اذیت کنه خخخخ مسخره بازیای من

دیگه مادرم شکایت همیشه تنها بودنم و حبس کردن خودمو تو اتاق نمیکنه

و تمام خونوادم متحدالمسلمین می مونن

و اختلال از بین میره کسی نیست که پارازیت بپرونه

هاوژین و تارا و هدیه و عرفان از شنیدن داستانهای من راحت میشن

دیگه کسی نیست که ساسان لو بده خخ

و گوشیم به استراحت ابدی میره خخخخخخخخخخ

و اما دیگه کسی نیست اینجا بنویسه

دیگه نمیتونم کیک بپزم تا مردم بخندونم

راز من برای ابراز دوست داشتن خخخخخ

و اون فیلمایی مسخره تموم میشه خخخخخخ

و اما تمام وقتهایی که میتونستم برم کتابخونه 

با صمدی و احمدی حرف بزنم

جلسه ها و حضور حمه و مین 

و جدیدا محمود جذابترش کرده

دیگه نمیتونم اونا رو ببینم

و اما بیشتر از همه دلم برای 5:59تنگ میشه

دلم گرفت

برای همه اون شبایی که نتونستم بخابم دلم تنگ شد

از همین الان 

هرگز فکرشو نمیکردم دلم برای درد کشیدن تنگ بشه

nothing breaks like a heart

 

 

یک شنبه 8 اسفند 1400برچسب:, :: 21:44 ::  نويسنده : Rozhin

قبلا فکر میکردم تمام من مغز منه

داداشم داستان جالبی بهم گفت نه فکت جالبی

بهم گفت میدونی وفادارترین عضو بدنت کدومه

گفتم مغزم چون همه چی از اونجا میاد

گفت نه قلبت

گفتم باور نمیکنم دلیلشو بگو

گفت وقتی مرگ مغزی میشی قلبت هنوز میزنه

قلبت میتونه بدون وجود اعضای دیگه کار کنه

قلبت میتونه تورو نگه داره 

تحقیقات نشون داده اون کسایی که پیوند قلب داشتن احساسات مشابهی با کسی که قلب بهشون داده تجربه میکنن

و قلب تو باهات میمونه حتی وقتی مغزت از کار میفته 

و اما وقتی قلبت برای یه لحظه نزنه تو تمومی

و پوچ میشی

قلب من دوست دارم

به تو وفادار می مونم

یسسسسسسسسسس

شنبه 7 اسفند 1400برچسب:, :: 22:44 ::  نويسنده : Rozhin

داشتن دوستایی کگه واقعی دوست دارن و خوبی تو رو میخوان

هرلحظه ازشون یاد میگری آرزوی منه

عاشق اون لحظه م وقتی میبینم دوستم از خودم کاربلد تره

باهوش تره و داستان های زیادی برای گفتن بهم داره

این یعنی من قراره به آموختن ادامه بدم

و این روند ادامه دادن یعنی زندگی کردن

هیچ وقت قرار نیست تموم بشه

زیبایی انسان به اینه

خوشحالم که کامل نیستم

فهمیدن و درک کردن حتی مسائل سخت

که چندین روز و ساعت ها طول میکشه

لذت بخشه

لذت یادگیری در همون سختیشه

همون استمرار  و تکرار

و وقتی اشتباه میکنی و راهی برای حل پیدا میکنی

اونجا اوج خلاقیت هر انسان

که نمیبینه

و گریه میکنه

درحالیکه اونجا باید بخنده

بخند نازنین شکست زیباست

من دستانت را میگیرم

 

بیا کنار هم باشیم

پنج شنبه 5 اسفند 1400برچسب:, :: 21:58 ::  نويسنده : Rozhin

اراده:

برد آنی در پس زدن 

پنج شنبه 5 اسفند 1400برچسب:, :: 21:56 ::  نويسنده : Rozhin

فاصله میان باختن و بردن در یک لحظه واقع بینانه نگریستن است

غلبه بر دروغ

قبول واقعیت

 

پنج شنبه 5 اسفند 1400برچسب:, :: 21:31 ::  نويسنده : Rozhin

 

 

خیام اگر ز باده مستی خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی خوش باش

چون عاقبت کار جهان نیستی است

انگار که نیستی چو هستی خوش باش

دو شنبه 2 اسفند 1400برچسب:, :: 18:47 ::  نويسنده : Rozhin

انسان خردمند وقتی به استرالیا آمد در کشاورزی با آتش مهارت یافته بود

به این معنا که وقتی با محیطی ناآشنا و تهدید آمیز روبه رو میشد

به عمد مناطق وسیعی از بیشه های غیرقابل عبور و جنگل های انبوه را به آتش می کشید

تا مراتع باز و وسیع به وجود آورد

و این کار امکان جذب شدن شکار را بیشتر میکرد و با نیازهایش هم سازگار بود

اینوطری بود که انسان شدیم با نابود کردن حیات موجودات دیگه 

راستش موجود خارق العاده ای نیستیم

درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان Law و آدرس rozhinbabzan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





Alternative content