دفتر خاطرات
هرگز دل من ز علم محروم نشد کم ماند ز اسرار که معلوم نشد هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز معلوم شد که هیچ معلوم نشد
سه شنبه 14 فروردين 1403برچسب:, :: 22:22 ::  نويسنده : Rozhin

امروز سە شنبه بود داریم اسباب های خونە رو تخلیه میکنیم کل روز مشغول کار کردن و جمع کردن وسایل بودم خیلی خستە شدم  بنز تو طول روز فکر های زیادی سراغم اومدن از قبوی اشد، ازدواج ،درسام کەازشون فاصله گرفتم ،از اکس،از سلام کە میخواد کاسبی جدید زیر خونە ما را بندازە و من اذیت میشم چون نزدیک منە از همە چی .

میدونم هنوز اتفاقی نیفتادە اما من متوجە شدم کە فاجعه پنداری میکنم و از خیلی چیزا میترسم که هنوزاتفاق نیفتادە امشب عملکردم بهتر بود امرووز زیاد حرص نخوردم و چون سرم شلوغ تمیزکاری بود زیاد کنترل افکارم سخت نبود ،

فردا بڕنامە دارم کە  همین فرمون برم و با فکرای منفی و واقعی کە اذیتم میکنند مقابله کنم برم بخوابم کە خستم فردا شب تعریف میکنم 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان Law و آدرس rozhinbabzan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: